رزومهاش را که نگاه میکنیم، پر است از انواعواقسام فعالیتهای اجرایی و فرهنگی که در طول همین دوسه سال اخیر انجام داده است. اصلا نمیتوان تصور کرد که جوانی بیستوسهساله این همه کار انجام داده باشد.
از عضویت در هیئترئیسه اتحادیه جامعه اسلامی دانشگاههای کشور گرفته تا مسئولیت بخش دانشجویی حاشیه شهر، قرارگاه خاتمالاوصیا و مسئولیت در بخش اجرایی چهارمین اجلاس بینالمللی مجمع جوانان کشورهای اسلامی، اما خودش میگوید همه این فعالیتها ثمره کسب تجربهای است که بههمراه دوستانش در سالهای نوجوانی برای ۶۸ شهید مسجد بلال انجام دادهاند.
با علیاکبر بیزه، فعال فرهنگی و دانشجویی محله بلال که این روزها درحال نگارش کتاب زندگینامه شهدای مسجد بلال است، به گفتگو نشستیم.
من و همنسلهای من زمانی که پا در مسجد بلال گذاشتیم، چند کودک هشتنُهساله بودیم که ابتداییترین کارهای مسجد مثل قند دادن در هنگام پذیرایی از نمازگزاران و جمع کردن لیوانهای خالی چای را به ما میسپردند. همانطور که در این محیط رشد میکردیم و بزرگ میشدیم، جنس مسئولیتهایی که به ما میدادند، تغییر میکرد.
در این شرایط بهمرور وارد فعالیتهای فرهنگی شدیم و اوایل، کارهای سادهای انجام میدادیم؛ برای نمونه خاطرم هست که موقع برگزاری جشنهای عید و آیینهای عزاداری و یادوارههای شهیدان، وظیفه تبلیغات و تزیین مسجد به ما واگذار میشد.
آن زمان ما یک هیئت عزاداری به نام «جوانان انصارالمهدی (عج)» داشتیم که مسئولیتش با آقای جواد رمضانی بود. یکی از دغدغههای مهم و اصلی ایشان، این بود که ما به هرشکلی که امکان دارد، شهدای مسجد بلال را معرفی کنیم و به دیگران بشناسانیم؛ زیرا همین شهیدان بودند که سنگبنای این مسجد را گذاشتند و آن را ساختند.
با توجه به میزان بودجه و پولی که داشتیم، ابتدا فعالیتهای سادهای را برای معرفی این شهدا آغاز کردیم؛ مثلا عکس و قسمتی از زندگینامهشان را روی در و دیوار مسجد میچسباندیم یا عکسهایشان را در سطح محله به اشکال گوناگون توزیع میکردیم و انواعواقسام فعالیتهای اینچنینی.
به سن نوجوانی که رسیدیم، شکل فعالیتهایمان برای شهیدان کمی تغییر کرد، بنابراین با راهنمایی آقای رمضانی قرار شد خانوادههای شهیدان محله و مسجد بلال را شناسایی کرده و با آنها درباره شهیدشان، مصاحبه و خاطراتشان را ثبت و ضبط کنیم و، چون میخواستیم کارمان متفاوت باشد، تصمیم گرفتیم این خاطرات را بهصورت تصویری و درقالب مصاحبههای مفصلی با اطرافیان و همرزمان شهید، ثبت کنیم.
یک تعداد پسربچه هفدههجدهساله، استودیویی ویژه ثبت و ضبط خاطرات خانواده و همرزمان شهدای محله بلال ساختیم
آماده کردن مقدمات ثبت تصویری خاطراتِ مربوط به شهدا، حدود یک سال زمان برد. دلیل اینکه شروع کار اینقدر طول کشید، این بود که اول از همه، ما یعنی دوسه نفر از بچههای هیئت جوانان انصارالمهدی (عج)، باید اطلاعات مربوط به خانواده شهیدان را جمعآوری میکردیم.
بعد از آن، دیگر بچههای فعال هیئت باید دورهم جمع میشدند و پای کار میآمدند و مسئلهای که بیشتر از همه باعث طولانی شدن فرایند این کار شد، همین جمع شدن بچهها و همراهی با ما در ساخت دکور بود.
چون قصد داشتیم بخشی از ساختمان مسجد را به این کار اختصاص بدهیم، مجبور بودیم موافقت هیئتامنای وقت را بگیریم. با وجود همه مخالفتهایی که در ابتدا شد، خودمان، یعنی یک تعداد پسربچه هفدههجدهساله، استودیویی کامل ویژه ثبت و ضبط خاطرات خانواده و همرزمان شهدای محله بلال ساختیم.
پس از آغاز کار، هرکسی با توجه به استعدادش، مسئولیت یک بخش از کار را بهعهده گرفت. یکی فیلمبردار شد، دیگری نورپرداز و... در این میان من هم در حین اینکه بچهها تصویربرداری میکردند، اقدام به نوشتن مصاحبهها میکردم.
جالب است بدانید که هیچیک از ما بهویژه بچههایی که قرار بود با دوربین و نور کار کنند، تقریبا آشنایی قبلی با اینطور کارها نداشتیم، فقط پیش از انجام کار، کلاس آموزش یکروزهای برایمان گذاشتند.
آنقدر علاقه و شوق ما به انجام چنین کاری زیاد بود که همان یک روز آموزش برایمان به اندازه یک دوره چندروزه بازدهی داشت. روال کار هم اینگونه بود که یک هفته پیش از ضبط تصویری، موضوع را به خانواده شهید اطلاع میدادیم و از آنها دعوت میکردیم که پنجشنبه و جمعه به مسجد بیایند.
تاجاییکه یادم میآید، این فرایند نزدیک سه سال طول کشید و توانستیم خاطرات کل شهدای مسجد و محله بلال را بهصورت مستند، ثبت کنیم. این را هم باید اضافه کنم که ما غیر از ثبت خاطرات، هرچه سند و مدرک از شهید وجود داشت و خانوادهاش نگهداری میکردند، اسکن میکردیم و الان همه آن مدارک بهصورت دیجیتال در بایگانی مسجد موجود است.
هرروز بیشتر از قبل به کاری که مشغول انجام دادنش بودیم، مصمم میشدیم تااینکه یک روز در جریان دعوت از یک خانواده، خواهر شهید، دعوت ما را قبول نکرد و گفت: «تاکنون بارها از نهادهای گوناگون با ما مصاحبه کرده و از ما فیلم گرفتهاند، اما هیچ خروجی مشخصی نداشته است.
کار شما هم مثل همانهاست و من نمیآیم.» خیلی اصرار نکردیم. روز موعود فرارسید و پدر و مادر شهید به مسجد آمدند. مشغول آماده کردن مقدمات کار بودیم که همان خواهر شهید، با چشمان گریان وارد مسجد شد و گفت: «خواهش میکنم همه مصاحبههایتان را متوقف و با من صحبت کنید.»
وقتی دلیل این کار را جویا شدیم، تعریف کرد: «همان شب که شما آمدید و من قبول نکردم که بیایم، برادرم به خوابم آمد و گفت چرا دل این بچهها را شکستی؟ فردا باید حتما بروی و از آنها معذرتخواهی کنی.»
هرجا نشستهام، این را گفتهام که برکت زندگی من، از ازدواج کردن و دانشگاه رفتن گرفته تا رزومه و سوابقی که الان دارم، همه از برکت کار کردن برای شهداست؛ البته این موضوع برای همه آن بچههایی که باهم کار میکردیم، نیز مصداق پیدا کرده است.
باور کنید گاهی که در حین کار کردن به بنبست میخوردیم و مثلا خانواده شهید دردسترس نبودند یا دعوت ما را قبول نمیکردند و هزارویک جور مشکل دیگر، خود همین شهدای محله بلال، راه را برای ما باز میکردند.
پس از اتمام ضبط و ثبت خاطرهها، تصمیم گرفتیم یادوارهای برای شهدای محله و مسجد برگزار کنیم که درواقع حسن ختامی باشد بر طرحی که ما نوجوانان مسجد، اجرا کردیم. تقریبا چند ماه بعد از برگزاری یادواره، گام دوم فعالیتمان که آغاز نوشتن کتاب زندگینامه شهدای مسجد بلال بود، برداشته شد.
دلیل انتخاب قالب کتاب هم این بود که ما اکنون در دورهای هستیم که برروی کتاب و مسئله کتابخوانی تاکید فراوانی میشود؛ زیرا تاثیری که کتاب بر ذهن و روح و روان افراد میگذارد، بیتردید بسیار بیشتر از چیزهای دیگری مثل نرمافزار و کلیپ و... است.
وقتی فردی شروع به خواندن کتاب میکند، ذهنش درگیر نوشتههای نویسنده میشود و برپایه آن برای خودش تصویرسازی میکند که همین موضوع، باعث افزایش تاثیرگذاری کتاب میشود.
نوشتن کتاب بهعهده من گذاشته شد و الان چیزی نزدیک به ۴۰ درصد از آن را پیش بردهام. امیدوارم بتوانم تا پایان سال نگارشش را تمام کنم و دراختیار ناشر قرار دهیم تا هرچه سریعتر دردسترس عموم قرار بگیرد؛ البته این کتاب فقط قرار است یک معرفینامه ساده و دایرهالمعارفمانند و دربردارنده اطلاعاتی کوتاه از شهدای مسجد بلال باشد.
قصد داریم چندین جلد کتاب دیگر با موضوعات مختلف درمورد این شهدا چاپ کنیم؛ برای نمونه زندگی برخی شهدای محله مانند شهیدان غفوریان و ترشیزی بهتنهایی ظرفیت نگارش یک کتاب را دارد که در آینده نزدیک این کار را انجام خواهیم داد، حتی میخواهم کتاب طنز و شوخیهای جبهه شهدای محله را هم بنویسم.
زمان مصاحبه بارها پیش میآمد که خانواده و همرزمان شهیدی، از شوخیهای او برایمان تعریف میکردند که با جمعآوری همین صحبتها میتوان کتاب نوشت. توافقهای اولیه را هم برای چاپ کتابهای یادشده، با یکی از ناشران صورت دادهایم.
کار کردن برای شهدا برای من تبدیل به یکی از اولویتهای اصلی زندگیام شده است و اصلا نمیتوانم از آن دست بکشم. سال اولی که وارد دانشگاه فردوسی مشهد شدم، طرح مستند زندگی شهدای دانشگاه را نوشتم که حدود دوسالواندی زمان برد و چکشکاری شد.
سال گذشته معاونت فرهنگی دانشگاه از این طرح استقبال کرد و پس از کشوقوسهای بسیار، درنهایت قرار شد این مستند با همکاری بنیادشهید و یک موسسه دیگر کلید بخورد. بدون شک این پیامد، تجربه ساخت همان مستند شهدای محله بلال است.
من یک جای دیگر تجربهای در زمینه شهدا کسب کردم و حالا دارم بهلطف خود شهیدان در فضایی متفاوت خرجش میکنم. آوازه مستند شهدای محله بلال حتی به تهران هم رسیده و شهرداری این شهر از تیم ما درخواست کرده است که مشابه کار مسجد بلال را برای شهدای مناطق آنجا هم انجام بدهیم.
متاسفانه در مشهد، کسی ما را تحویل نمیگیرد. بارها طرح و خود مستندی را که برای شهدای محله بلال ساختهایم، پیش بسیاری از مسئولان شهری بردهایم. هربار هم اذعان کردهایم و کردهاند که این کار، حرکتی نوست که تاکنون انجام نشده یا اگر هم صورت گرفته، بسیار محدود بوده است.
هر دفعه به ما قول میدهند که برای امتداد این حرکت درباره مساجد دیگر شهر با ما همکاری کنند، ولی به وعدههایشان عمل نمیکنند. ما حتی حاضر هستیم بچههای علاقهمند مساجد را آموزش بدهیم. یکی دو کار بهصورت آموزشی برایشان انجام بدهیم و پس از آن، مستند بقیه شهدا را خودشان کار کنند. هنوز که خبری نیست.
* این گزارش یکشنبه ۲۱ آذر سال ۱۳۹۵ در شماره ۲۲۷ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.